نورنیوز-گروه بین الملل: در میانه تنشهای فزاینده خاورمیانه، عربستان سعودی و پاکستان روز چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۴ پیمانی دفاعی امضا کردند. بر اساس این توافق، هرگونه تجاوز به یکی از دو کشور، تجاوز به هر دو تلقی خواهد شد. این پیمان استراتژیک میان ولیعهد محمد بن سلمان و نخستوزیر شهباز شریف در ریاض امضا شد. در یک تحلیل تاریخی، این پیمان لحظه سوئز امریکا را رقم زده است.
لحظه سوئز امریکا چیست؟- بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ نقطه پایان امپراتوری بریتانیا و فرانسه به عنوان قدرتهای جهانی بود. آن زمان، لندن و پاریس همراه با اسراییل به مصر حمله کردند تا کانال سوئز را از کنترل جمال عبدالناصر خارج کنند. اما فشار شدید امریکا و شوروی آنها را ناچار به عقبنشینی کرد. در این نمایش ژئوپلیتیک همه دریافتند که دوران هژمونی قدرتهای اروپایی به سر آمده است. از آن پس، امریکا و شوروی نقش ابرقدرتهای اصلی جهان را ایفا کردند. همانطور که بحران سوئز پایان دوران برتری قدرت بریتانیا و فرانسه را به جهان اعلام داشت و دو قدرت هژمون جدید، یعنی امریکا و شوروی را به جهان معرفی کرد، پیمان تازه ریاض و اسلامآباد نیز اعلام پایان هژمونی امریکا در منطقه و چهرهافشانی آرام چین در عصر حاضر است.
پیمانی با پیامدهای عمیق- این پیمان یک رویداد فقط نظامی نیست، بلکه لایههای ژئوپلیتیک و اقتصادی عمیق دارد:
چتر هستهای: پاکستان تنها کشور مسلمان دارای سلاح هستهای است و دکترین «عدم استفاده نخست» را هم نپذیرفته است. اکنون عربستان بهطور آشکار و رسمی تحت پوشش بازدارندگی هستهای پاکستان قرار گرفته است. این پیمان بدان معناست که برای نخستین بار دو بلوک هستهای در خاورمیانه شکل گرفتهاست: امریکا- اسراییل؛ در برابر پاکستان- عربستان.
نفوذ چین: با توجه به اینکه ۸۱ درصد تسلیحات پاکستان از چین تامین میشود، عربستان در عمل خود را به مجتمع نظامی- صنعتی چین پیوند زده است. این پیمان، نفوذ چین را از آسیای جنوبی به خلیجفارس گسترش میدهد. همان چینی که در نمایش خیرهکننده صنعت نظامی و انضباط آهنین خود در مراسم هشتادمین سال پایان جنگ جهانی دوم، جهانیان را در آیین تازه قدرت به تعظیم واداشت.
پایان اعتماد به امریکا: زمانبندی امضای پیمان، درست چند روز پس از حمله اسراییل به قطر بدون هیچ واکنش موثر امریکا، خود گویای همه چیز است. وقتی عربستان که نماد کلاسیک «دولت امریکا محور» است به این نتیجه رسیده باشد که دیگر نمیتواند به واشنگتن تکیه کند، چه لزومی دارد که دیگر کشورها به چنین نتیجهای نرسند؟
پیامدهای منطقهای: این پیمان عادیسازی روابط عربستان و اسراییل را برای همیشه از بین میبرد. پاکستان، اسراییل را به رسمیت نمیشناسد و اکنون عربستان نیز دیگر زیر فشار امریکا برای نزدیکی به تلآویو نمیرود.
کریدور آیمک به فنا: کریدور آیمک که قرار بود کارخانه تولید جهان را از چین به هند منتقل کند و مبدا تجارت دریایی حهان را از شانگهای به گجرات انتقال دهد و به عنوان جایگزین طرح «کمربند و جاده» چین طراحی شده بود، حالا با این پیمان به فنا رفته است. مناسبات مالی جهان: ستون اصلی نفوذ امریکا در منطقه و جهان «پترو دلار» است؛ توافقی تاریخی که طی آن ریاض در برابر حمایت امنیتی واشنگتن، نفت را صرفا به دلار میفروخت. اکنون با ورود به این پیمان و استقلال امنیتی، عربستان آزادی بیشتری برای قیمتگذاری نفت با ارزهای دیگر خواهد داشت. این تحول ضربهای مستقیم به سلطه مالی دلار است. موضوع وقتی جالبتر میشود که بدانیم این پیمان دفاعی درست یک روز پس از آن امضا میشود که کیف پول چینی علیپی در عربستان راهاندازی شد. یعنی پیمان دفاعی پس از ادغام اقتصادی چین و عربستان پدید آمد. جنگ میدانهای نفت: عربستان و ونزوئلا دو کشور دارنده بیشترین ذخایر نفت جهان هستند. اگر امریکا دورتادور ونزوئلا را دیواری از ناوگانهای جنگی دریایی کشیده است تا بر انبار نفت بیپایان کاراکاس و گویان مسلط شود، چرا چین به عنوان بزرگترین واردکننده و دومین مصرفکننده نفت جهان، خود را با میدانهای نفتی خلیجفارس در امنیت ابدی انرژی قرار ندهد؟ پیمان عربستان با پاکستان و چین، آیین تازه قدرت در جهان را آفریده است. این پیمان همان نقشی را ایفا میکند که بحران سوئز برای پایان هژمونی بریتانیا، فرانسه و اروپا رقم زد. جهان حالا چندقطبی است و امریکا دیگر قدرت بیرقیب آن نیست.
اعتماد