نورنیوز-گروه بین الملل: دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، از نخستین روزهای ورود خود به کاخ سفید، ایران را به دو راهی "توقف برنامه هستهای یا بمباران" کشاند؛ تهدیدی که در ظاهر صریح بود اما در بطن خود، برای ایجاد هراس و اجبار در تهران برای عقبنشینی طراحی شده بود. دو ماه مذاکرهای که پس از آن با هدف نمایش چهرهای دیپلماتیک و صلحطلب از دولت ترامپ برگزار شد، صرفاً پوششی بود برای آزمودن اثرگذاری اهرم تهدید. اما این راهبرد نیز، همچون بسیاری از سیاستهای شتابزده دولت ترامپ، راه به جایی نبرد و هیچ دستاورد کمهزینهای که رئیسجمهور آمریکا در آرزوی آن بود، حاصل نشد.
در میانه این مذاکرات نمایشی، حمله نظامی غافلگیرانه اسرائیل به خاک ایران، نشاندهنده توافقی پنهان بود که بعداً پرده از آن برداشته شد. صهیونیستها با هدف فلج کردن سیستم دفاعی، سیاسی و هستهای کشورمان وارد عمل شدند، اما ضربه ابتدایی آنها با پاسخ سریع و حسابشده ایران بیاثر شد. در شرایطی که نیروی نیابتی آمریکا نتوانست هدف اعلامی خود یعنی "نابودی توانمندی هستهای ایران" را محقق سازد، ایالات متحده برای جبران شکست تلآویو و ایجاد دستاورد سیاسی و حفظ آبرو برای نتانیاهو، وارد فاز خطرناکتری شد: حمله مستقیم به تأسیسات هستهای فردو، نطنز و اصفهان.
این اقدام آمریکا، نقطه عطفی در مناسبات منطقهای و بینالمللی است. تصمیم به ورود مستقیم به جنگ علیه ایران، نهتنها با محاسبات استراتژیک در تضاد است، بلکه با پذیرش ریسک بسیار بالا از سوی کاخ سفید همراه بود؛ ریسکی که برخلاف انتظار طراحانش، بهجای ایجاد بازدارندگی یا تحمیل عقبنشینی، به تقویت انسجام ملی، تعمیق باور به بومیسازی و تثبیت رویکرد مقاومت منجر شد.
اکنون و پس از این اقدام پرهزینه، چهار واقعیت راهبردی قابل شناسایی است:
نخست، حتی در فرض محال نابودی کامل تأسیسات هستهای – که بر اساس اطلاعات موجود بسیار بعید به نظر میرسد – بهدلیل بومی بودن دانش فنی، بازسازی ظرفیتهای از دسترفته تنها مسئلهای زمانی است، نه ساختاری.
دوم، مواد غنیشده هستهای ایران، که حاصل سالها تلاش و انباشت در زیرساختهای مختلف است، همچنان محفوظ مانده و در کنترل کامل سازمان انرژی اتمی ایران است؛ مسئلهای که معادله بازدارندگی و پشتیبانی از اراده سیاسی برای تداوم برنامه صلح آمیز هسته ای را همچنان فعال نگاه میدارد.
سوم، جمهوری اسلامی ایران هیچگونه توافقی در زمینه صرفنظر از حقوق قانونی خود در چارچوب معاهده عدم اشاعه (NPT) و بر اساس ماده چهارم آن نپذیرفته و همانگونه که در بیانیه رسمی سازمان انرژی اتمی تأکید شده، این مسیر را با قاطعیت و شدت ادامه خواهد داد.
چهارم، پاسخ متناسب به تجاوز مستقیم آمریکا – همچون پاسخ پیشین به اسرائیل – نهتنها ضروری، بلکه در چارچوب اصل دفاع مشروع در منشور ملل متحد تعریف میشود. ایران، زمان، مکان و شیوه پاسخ را خود تعیین خواهد کرد و تبعات فراگیر شدن جنگ در حوزههای منطقهای و فرامنطقهای مستقیماً متوجه کاخ سفید خواهد بود.
در این چارچوب، دو پرسش اساسی پیش روی ناظران بینالمللی و حتی مردم آمریکا و منطقه قرار دارد: آیا ترامپ و اسرائیل، پس از این حجم از هزینهسازی و ماجراجویی، به هیچیک از اهداف ادعایی خود که در ابتدا اعلام کردند و جنگ و خونریزی را هم بر آن اساس آغاز نمودند دست یافتهاند؟ و مهمتر از آن، چگونه خواهند توانست پاسخگوی فجایع ناشی از تصمیمات هیجانی و بدون محاسبه خود باشند؟
تجربه یک دهه اخیر در منطقه نشان داده که ایران نهتنها قدرت جذب و بازسازی ظرفیتهای از دست رفته را دارد، بلکه در تبدیل تهدید به فرصت، به مهارتی راهبردی دست یافته است. حمله مستقیم آمریکا به ایران، نه نشانه قدرت، بلکه اعترافی ناخواسته به شکست نیابت و تسلیم در برابر گزینهای است که خود ترامپ روزی آن را «غیرقابل تصور» میدانست. جنگی که آغاز شد، شاید فراتر از جغرافیا گسترش یابد، اما آنچه قطعی است، باخت ترامپ در قمار تازهاش است.