نورنیوز – گروه اجتماعی: روز معلم، در تقویم ملی ایران، فرصتی نمادین برای ارج نهادن به نقش محوری معلمان در شکلدهی به سرمایه انسانی کشور است. اما در ورای آیینهای رسمی و پیامهای تبریک، واقعیت تلخی نیز وجود دارد: نظام آموزشی ایران با بحرانهای عمیق ساختاری و عملکردی مواجه است که اگر بهدرستی شناخته و اصلاح نشوند، آینده توسعهیافتگی کشور را با تهدیدی جدی روبهرو خواهند کرد. این یادداشت با تمرکز بر مهمترین چالشهای نظام آموزشی کشور، تلاش دارد تصویری حتیالامکان واقعبینانه از چالشها و موانع پیش روی توسعه آموزشی به دست دهد.
تنزّل منزلت اجتماعی و اقتصادی معلم
یکی از بنیادیترین چالشهای نظام آموزشی در ایران، تنزل و تضعیف جایگاه معلم در ساختار اجتماعی و اقتصادی کشور است. معلم، که در بسیاری از نظامهای موفق حکمرانی در جهان، بهمثابه کنشگر اصلی توسعه انسانی شناخته میشود، در ایران در موقعیتی قرار گرفته که نه از منزلت اجتماعی متناسب با نقش خود به خوبی برخوردار است و نه از تأمین اقتصادی کافی برای تمرکز بر وظایف حرفهایاش. بر اساس دادههای رسمی، حقوق معلمان در ایران از متوسط حقوق کارکنان دولت پایینتر بوده و در موارد زیادی با تأخیر در پرداختها و بیثباتی در ساختارهای تصمیمگیری همراه شده است. این وضعیت، نهتنها کیفیت آموزش را تحتتأثیر قرار میدهد، بلکه میتواند به مهاجرت نخبگان آموزشی، بیانگیزگی در بدنه تعلیم و تربیت و فرسودگی شغلی گسترده دامن بزند.
سیاستگذاری متمرکز، ناپایدار و غیرتخصصی
نظام آموزشی ایران از ساختار تمرکزگرایانهی شدیدی رنج میبرد که موجب میشود تصمیمات کلان آموزشی، در غالب موارد بدون مشارکت واقعی معلمان، مدیران مدارس و نهادهای مدنی مرتبط اتخاذ شود. از سوی دیگر، سیاستگذاریهای پرنوسان و موقتی، که عمدتاً تابع تحولات سیاسی و نه نیازهای واقعی جامعه آموزشی اند، آسیب جدی به ثبات و اثربخشی نظام تعلیم و تربیت وارد کرده است. تغییرات مستمر در کتب درسی، ساختارهای برنامه درسی، نظام سنجش و پذیرش دانشآموزان و حتی اهداف بنیادین آموزش و پرورش، موجب شکلگیری نوعی بلاتکلیفی ساختاری شده است.
شکافهای عمیق در عدالت آموزشی
برخلاف اصل ۳۰ قانون اساسی که دولت را موظف به تأمین آموزش رایگان و همگانی تا پایان متوسطه کرده، نظام آموزشی ایران در عمل با شکافهای گستردهای در حوزه عدالت آموزشی مواجه است. این شکافها از جنبههای جغرافیایی (شهر-روستا، مرکز-پیرامون)، اقتصادی (توان مالی خانوادهها)، جنسیتی و قومیتی نمود یافتهاند. مطالعات میدانی نشان میدهند که دسترسی به معلم متخصص، امکانات آموزشی، فناوریهای نوین و فرصتهای یادگیری، در مناطق محروم، محدود است. از سوی دیگر، رشد فزاینده مدارس غیرانتفاعی، آموزش خصوصی و کنکورمحور، نوعی بازار آموزشی طبقاتی شکل داده که آموزش را از کارکرد اجتماعی خود دور کرده است. هرچند دولتهای مختلف، تلاشهایی در مسیر تأمین عدالت آموزشی به عمل آوردهاند اما همچنان یکی از آسیبها و چالشهای بارز نظام تعلیم و تربیت در ایران، ضعف عدالت آموزشی است.
بحران در شیوههای آموزشی
نظام آموزش عمومی در ایران با تمام تحولاتی که از سر گذرانده، همچنان بر محور رویکردهای سنتی، حافظهمحور و آزمونمحور استوار است. این الگو، با فاصلهای چشمگیر از رویکردهای نوین آموزشی مانند یادگیری مبتنی بر حل مسئله، آموزش تفکر انتقادی، سواد رسانهای و مهارتهای زندگی قرار دارد. ساختار برنامه درسی ملی بهرغم اصلاحات محدود، هنوز با چالشهای مفهومی و اجرایی مواجه است. نتیجه این وضعیت، تولید دانشآموختگانی است که عمدتاً در حل مسائل واقعی زندگی و جامعه ناتواناند و فاقد مهارتهای نرم و تفکر خلاق هستند.
غفلت از سلامت روان و رفاه روانی-اجتماعی معلمان و دانشآموزان
یکی دیگر از ابعاد مغفول مانده در نظام آموزشی، مسئله سلامت روانی است. فقدان یا کمبود مشاوران متخصص در مدارس، نبود برنامههای جامع و فراگیر برای ارتقاء تابآوری، افزایش اضطراب تحصیلی در میان دانشآموزان و فرسودگی روانی معلمان، از جمله پیامدهای بیتوجهی به این موضوع حیاتی است. در دوران پساکرونا، آسیبهای روانی ناشی از فشارهای تحصیلی، انزوای اجتماعی و بیثباتیهای آموزشی، بهشدت افزایش یافته اما نظام آموزش و پرورش تاکنون پاسخ مؤثر و مکفی به این آسیبها ارائه نداده است.
نبود ارزیابی مبتنی بر شواهد در سیاستگذاری آموزشی
یکی از وجوه ضعف جدی نظام آموزشی ایران، فقدان نظام ارزیابی مبتنی بر شواهد برای سنجش کیفیت تصمیمات و برنامههاست. سیاستگذاری در حوزه آموزش، اغلب بدون بهرهگیری از دادههای کلان، پژوهشهای ملی و تجربههای بینالمللی انجام میشود. این در حالی است که بسیاری از کشورها، نهادهای مستقلی برای پایش کیفیت آموزش، نظارت بر اثربخشی برنامههای درسی، و سنجش عدالت آموزشی ایجاد کردهاند. بدون چنین زیرساختی، هیچ اصلاحی پایدار و اثربخش نخواهد بود.
فهرست چالشها و آسیبهای بالفعل و بالقوهی نظام آموزشی در ایران، به هیچ وجه منحصر به این چند بند نیست. مثلا میتوان به ناکارآمدی نظام رسانهای کشور برای ارتقای جایگاه آموزش و پرورش و نیز تقویت شأن معلمان در افکار عمومی اشاره کرد. با اینهمه به نظر میرسد آنچه احصا شد از مهمترینها و اصلیترینها باشند.
راهبردها و پیشنهادها
به نظر میرسد برای برونرفت از بحرانهای فعلی نظام آموزشی، لازم است گامهای بنیادینی بهصورت همزمان و پیوسته برداشته شود:
1. بازتعریف نقش معلم در سیاستگذاریها؛ با مشارکت واقعی فرهنگیان در تصمیمگیریها و ارتقاء جایگاه معیشتی و منزلتی آنان.
2. تمرکززدایی هوشمند؛ واگذاری اختیارات آموزشی به سطوح منطقهای و مدرسهای در چارچوب اصول ملی.
3. ایجاد نظام ارزیابی شفاف و مبتنی بر داده؛ برای پایش مداوم کیفیت آموزشی و رفع شکافها.
4. اصلاح محتوای درسی و شیوههای یاددهی-یادگیری؛ با تاکید بر مهارتمحوری، تفکر خلاق، و سواد زندگی.
5. توجه به سلامت روانی و اجتماعی؛ توسعه خدمات مشاورهای تخصصی برای معلمان و دانشآموزان.
6. افزایش شفافیت و ثبات در سیاستگذاریها؛ مبتنی بر پژوهشهای ملی و تجربیات بینالمللی.
بیشک نمیتوان با حکمی کلی، نظام آموزشی ایران را بیبهره از هرگونه تحول مثبت دانست. طبعا در این حوزه، دگرگونیها و پیشرفتها و نوسازیهای امیدوارکنندهای رقم خورده است اما نکته اینجاست که تحول پایدار و اساسی در نهاد آموزش و پرورش، سرشتی فرادستگاهی و فرابخشی دارد ونیازمند عزمی عمومی در تمام اجزاء حکمرانی و حاکمیت است. ساختار نهاد آموزش در هر کشور، آیینهای از افق توسعهی آن جامعه است. ایران برای عبور از چالشهای عمیق خود در حوزه اقتصاد، سیاست و فرهنگ، نیازمند اصلاح ساختارهای بنیادین آموزش و پرورش است. بدون نوسازی این نهاد کلیدی، هیچ تحول پایداری در سایر حوزهها محقق نخواهد شد. صدای معلم، اگرچه اغلب در هیاهوی سیاستگذاریها گم میشود، اما همچنان حامل مهمترین کلیدهای اصلاح و نجات نظام آموزشی است.
نورنیوز