نورنیوز – گروه سیاسی: در میان مردان موثر معاصر در ایران ، سید محمود طالقانی (1289- 1358 ه . ش) نامی شاخص و شهره است. به نظر می رسد که تشخّص و اشتهار او در میان طبقات اجتماعی ، طیف های سیاسی ، قشرهای حوزوی و دانشگاهی ، فعالان درون حاکمیتی و بیرون حاکمیتی ، در حد اجماع است. به این اعتبار کمتر صاحب نظری را می توان در میان اهل تحقیق یافت که در مقام تدوین دائرة المعارفی از نام آوران سده اخیر ایران زمین برآید و نام این چهره نام آور و نوآور را در میان انتخاب های خود نگنجاند. طالقانی به عنوان یک روحانی شریعتمدار، حتی به نزد گرایش های دین پرهیز و دین گریز هم، صاحب مکانت و مقبولیت است و جریان های چپ گرا ، سکولار و لائیک نیز در فهرست منتخبان خود از چهره های شاخص و شهره معاصر، نام او را جای داده اند.
چه بسا بتوان ادعا کرد که در تاریخ معاصر ایران ، شخصیت های بسیار انگشت شماری هستند که از جهت محبوبیت، قابل قیاس و رقابت با طالقانی باشند. شاید رقیب اصلی او در این هماوردی ، فقط میرزا تقی خان فراهانی مشهور به امیر کبیر (1186 -1230ه . ش ) باشد. طبعا در ایران پسامشروطه ، نام های درخشان و چهره های تابناک فراوانی را می توان پیدا کرد که منزلت و مرتبت علمی یا سیاسی یا دینی یا هنری یا روشنفکری شان برتر از طالقانی و امیر کبیر بوده اما در ناخودآگاه جمعی یا قومی یا ملی ایرانیان جایگاهی همتراز با ایشان پیدا نکردند. به نظر می رسد حتی سیاستمدار محبوب و پرنفوذی مثل محمد مصدق، یا روشنفکر رشک برانگیز و پرآوازه ای مثل علی شریعتی، یا ورزشکار خوشنامی مثل غلامرضا تختی، یا حتی رهبر فرهمندی مثل امام خمینی نیز از جهت طول موج و شعاع بلند دایره دوستداران ، با طالقانی و امیرکبیر توان هماوردی ندارند. گفتن ندارد که در این ادعا ، شهرت و محبوبیت عین صدق و حقانیت افکار، یا صحت و کارآمدی اعمال و کردار ایشان نیست .
به این اعتبار دربرابر طالقانی و امیرکبیر ، توگویی ما نه با دو چهره تاریخی محض ، بلکه با دو موجود شبه اسطوره ای مواجه هستیم ؛ موجوداتی که از فرط پوشیدگی در غلاف و غشای محبوبیت ملی، راستی آزمایی میراث و کارنامه شان، کاری به غایت دشوار و مخاطره آمیز است. قتل شهادت گونه امیرکبیر و نیزمرگ معمایی طالقانی در روزهای پرشور انقلاب 57 تصویری مسیح گونه از ایشان ترسیم کرد و این، به خودی خود عاملی مضاعف برای ماندگاری ایشان در خاطره قومی و ملی ایرانیان شد. این یادداشت کوتاه، متمرکز است بر یک ویژگی شاخص در کار و بار طالقانی که احتمالا دررساندن او به چنین جایگاهی نقش اصلی - و چه بسا اصلی ترین نقش - را داشته است. اما پیش از آن،خطوط چهره سیاسی و معرفتی طالقانی را یک بار دیگر ورانداز کنیم.
سه نما از سیمای یک سیاستمدار
1) آیت الله طالقانی ، نظریه پرداز نبود. این را کمتر کسی است که انکار کند . معنای این حرف آن نیست که طالقانی ، متعرض مباحث بنیادین و معرفتی نشده است. او به واسطه مقدمه نویسی و شرح کتاب " تنبیه الامه و تنزیه المله " از میرزا محمد حسین غروی نائینی (1239 – 1315 ه . ش ) عملا به دفتر فقه سیاسی شیعه ورود کرد ؛ با تالیف " پرتوی از قرآن " به سلک مفسران معتبر قرآن درآمد؛ با نگارش " اسلام و مالکیت " به جرگه محققان فقه اقتصادی پیوست ؛ با ترجمه متونی از بزرگان اهل سنت ، نامش را به فهرست فعالان عرصه تقریب مذاهب افزود؛ و بالاخره با نگارش مقاله "تمرکز و عدم تمرکز مرجعیت و فتوا" در کتاب " بحثی درباره روحانیت و مرجعیت " ( تهران ، شرکت سهامی انتشار ، 1341) در زمره نقادان نظام سازمانی روحانیت شیعه قرار گرفت. با این حال او را نمی توان به اعتبار چنین آثاری جزو نظریه پردازان به شمار آورد. تاکید او بر اهمیت شورا یا رفتار او در ترویج تساهل و مدارا یا دعوتش به تامل در مفهوم آزادی به عنوان سرشت اصیل انسان، قابل انکار نیستند اما به نظر نمی رسد مایه ماندگاری طالقانی در تاریخ ایران اینها باشد.با اینهمه ، آثار و دریافت های طالقانی در پاره ای موارد" سرچشمه" پژوهش های ژرف نظری واقع شد ( مثلا آنجا که به شأن شایان شورا در نظام سیاسی – اجتماعی اسلام توجه می داد) و در پاره ای دیگر از موارد " مؤید و مددرسان " تحقیقات جاری و رایج واقع شد ( مثلا آنجا که به وجه اجتماعی قرآن و یا نظام اقتصادی اسلام درباره مفهوم مالکیت می پرداخت). معنای این حرف آن است که گرچه نباید انتظار یک نظریه پرداز از طالقانی داشت اما از میراث فکری و فراورده های نظری او نیز نمی توان و نباید غافل بود. چه بسا کسانی در پژوهشی ژرف ، آرام آرام ابعاد و زوایای چیزی را که مستحق نامیده شدن به " مکتب یا مدرسه طالقانی " است بتواند خاکبرداری و احیا کند.
2) طالقانی طبق روایاتی که از سلوک فردی و مبارزاتی اش نقل شده است هم از فرمالیسم مذهبی فراتر رفته بود و هم از ماکیاولیسم سیاسی. فقه و فتوا برای طالقانی مهم بوده است و در این نکته به دلیل انتساب او به نهاد روحانیت تردیدی نیست؛ اما التزام به این ها به جای اینکه تنگ چشمی و درشت گویی در برابر " دیگری " را در او دامن بزند رواداری و تحمل را در وجودش شعله ور می کند. سیاست و تحزب هم برای طالقانی اهمیت دارد اما دلبستگی به کنش و کردار سیاسی و حزبی ، به عوض آنکه "نتیجه گرایی سودانگارانه" را در او بپروراند "وظیفه گرایی اخلاقی" را در وجودش راسخ می کند. چه بسا در سایه همین فاصله گرفتن از فرمالیسم دینی و ماکیاولیسم سیاسی بود که مناسبات عاطفی تقریبا یکسانی با همه فعالان مبارزاتی برقرار می کرد و در مواجهه با تمامی طیف های سیاسی ، رفتاری نسبتا واحد بروز می داد و متقابلا همه گرایش های سیاسی و حزبی هم، نگاهی تقریبا یکسان به او داشتند. به این اعتبار، طالقانی را اگر نتوان "آموزگار" نظری مدارا و تحمل در تاریخ مبارزات سیاسی – فکری ایران معاصر دانست دست کم می توان " نماد عملی " آن دانست. طالقانی از این جهت در نقشه فرهنگی ایران بیش از آنکه با جان لاک (1632 – 1704 . م ) فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم و نظریه پرداز تساهل ، قابل قیاس باشد به دسیدریوس اراسموس (1466 – 1536 .م ) اومانیست و ادیب هلندی شباهت دارد. لاک ، ادبیات نظری تساهل را بنیان نهاد اما این اراسموس بود که قریب به دو قرن پیش، آدرس و پلاک رفتار تساهل گرایانه و مداراجویانه را به انسان متجدد غربی نشان داد. در طالقانی نیز بیش از آنکه دغدغه تبیین مبانی نظری تساهل را شاهد باشیم نشانه های بسیار پررنگی از روحیه و رفتار تساهل را می بینیم. به این اعتبار او نماد تساهل دینی و سیاسی در ایران معاصر ماست. گمان نمی رود در این عنوان ، کسی را بتوان شریک طالقانی کرد. درباره روحانی متساهل و باتحملی مثل امام موسی صدر هم باید گفت که قیاس آن روحانی جلیل القدر با طالقانی از اساس شبهه ناک است چرا که میدان مانور این دو چهره موجه، بسیار متفاوت از یکدیگر است و لذا قیاس آنها دور از احتیاط علمی به نظر می رسد. با این توضیحات، چه بسا دور از واقع نباشد که طالقانی را طلیعه دار گفتمان وفاق ملی در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی بدانیم.
3) درک طالقانی از دینداری ، آشکارا نقطه مقابل درک طالبانی از دین است چراکه در مقابل و در مقابله با انحصارگرایی دینی ، عمیقا به کثرت گرایی دینی باور دارد . ریشه های این نگرش کثرت گرایانه احتمالا به جایی غیر از روحیه مداراجویانه طالقانی باز می گردد. به نظر می رسد برای رفتار او علاوه بر زمینه های شخصیتی و انگیزه های اخلاقی می توان دلایل دینی و فلسفی هم سراغ گرفت. طالقانی از جمله روحانیانی است که به زوال یا تضعیف " الهیات نجات" باور دارد. در تعالیم کلامی فیلسوفان مسلمان ، نجات ، به " فرقه ناجیه " اختصاص دارد. هر فرقه ای از فرق اسلامی هم خود را مصداق فرقه ناجیه می دانسته است. بر حسب چنین نظام الهیاتی ، هرکس که از دایره نظام الهیاتی فرقه ناجیه بیرون باشد درواقع از شمول رستگاری اخروی خارج است . بنیان چنین دیدگاهی "انحصارگرایی الهیاتی " است. با ظهور نسل نواندیش روحانیان ، الهیات نجات به همراه تمامی متعلقات آن به یکباره فروریخت و اسطوره فرقه ناجیه رنگ باخت. از این پس ، چیزی که رونق یافت "پلورالیسم نجات " بود. برای آغاز این انقلاب کپرنیکی در جهان اسلام و مذهب شیعه شاید نتوان تاریخ دقیقی تعیین کرد اما برخی روحانیان نامدار را می توان از لشگریان این انقلاب پرماجرا دانست. طالقانی بی گمان از پیشگامان و دلدادگان این انقلاب است ؛ انقلابی که سند تملک نجات و رستگاری را اززیرنام طیف و تبار و تیره ای واحد آزاد کرد و به امری مشاع و مشترک بدل نمود. این قرائت طالقانی از اسلام ، نقطه مقابل دینداری طالبانی است. به این اعتبار طالقانی، شبیه ترین روحانی معاصر ایران به سلوک شریف نبوی است. نقل است که او بر سردر مسجد هدایت کتیبه ای نصب کرده بوده منقش به این بیت منسوب به بابا طاهر : متاع کفر و دین بی مشتری نیست / گروهی این، گروهی آن پسندد.
چهره بی جانشین یک مبارز
سید محمود طالقانی چه در کشاکش مبارزات و چه در گرماگرم پیروزی، و به طور کلی در جغرافیا و هندسه انقلاب، نقطه ارشمیدسی تحولات بود ؛ جایی که اهرم انقلاب روی آن می نشست و بار سهمگین نهضت را به وقت ضرورت جابجا می کرد یا اعتدال و توازن را عندالاقتضا تامین می نمود. این نقطه احتمالا تنها جایی در تاریخ انقلاب اسلامی بوده است که می توانیم بدون هرگونه شبهه و شائبه ای گرانیگاه تجمیع تمام انرژی های انسانی نهضت بدانیم . تنگه ای که طالقانی روی آن بیتوته کرده بود چشم اندازی یکسان به یمین و یسار لشگر انقلاب داشت؛ فاصله یگان ها با این خیمه فرماندهی نیز به یک میزان بود. انتخاب چنین نقطه ای برای رصد لشگر، ناشی از " هوش ارتباطی " و " عقل مهربان " یک انقلابی پخته و واقع گرا بود. هوش ارتباطی به طالقانی فرصت می داد تا باب ارتباط و مفاهمه با هیچ جناح و جبهه ای را مسدود نکند تا شبکه ای مرتبط و هم افزا از نیروهای به ظاهر متعارض در یک نهر خروشان به هم برسند. عقل مهربان نیز سایه ای از اعتماد و محبت بر سر نیروهای انقلاب می افکند. چنان هوش و عقلی طبعا موهبتی خداداد بود اما طالقانی هم شکر این نعمت را به خوبی به جای آورد و به بهترین شکل از این عطایای الهی بهره برد. طالقانی را می توان از معدود چهره هایی در سیاست ایران معاصر دانست که انقلابی بود اما ایدئالیست نبود؛ آرمان گرا بود اما خیالپرداز نبود؛ قاطع بود اما تندخو و ترشرو نبود؛ و اینها همه را در سایه هوش ارتباطی و عقل مهربان خدادادی اش پیاده می کرد. هر انقلابی - واساسا هر کنش یا پویش جمعی – نیازمند نقطه ارشمیدسی ، هوش ارتباطی و عقل مهربان است. در غیاب اینها تاریخ انقلاب ها چیزی نخواهند بود جز سرگذشت تلخ حذف ها و انهدام ها. چه بسا با اندکی کند و کاو بتوان در سایر انقلاب ها هم مصادیقی در تراز طالقانی یافت که آنها هم تبلور هوش ارتباطی و عقل مهربان بوده اند و نقطه ارشمیدسی برای هندسه آن انقلاب ها به شمار می آمده اند. ما همچنان به آن نقطه امن نیاز داریم.
نورنیوز