نورنیوز – گروه سیاسی: تقریبا کسی از کنشگران صحنه سیاست ایران امروز را نمی توان سراغ گرفت که از نرخ مشارکت مردم در مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری بهت زده و حتی غمزده نشده باشد. شیب مشارکت انتخاباتی که از سال 1400 برای نخستین بار به زیر 50 درصد رسید، روند نزولی اش را با سماجت ادامه داد و در 8 تیر 1403 به زیر 40 درصد سقوط کرد. این، پایین ترین رقم مشارکت، در تمام 14 دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران از آغاز جمهوری اسلامی تاکنون است. نکته تأمل برانگیز این است که در دوره اخیر، به رغم وجود فضای قابل قبول "رقابتی"، چنین وضعیت بی رغبتی و بی رمقی در مشارکت انتخاباتی مردم ظاهر شد. شاید در ادوار پیش، پیکان تیز انتقادات بیش از هرجا نهادهای نظارتی را نشانه می گرفت و سردی فضای انتخاباتی را معلول عملکرد این نهادها و سخت گیری های بیش از حد که باعث بسته شدن درهای رقابت، می شد، قلمداد می کرد. این بار اما در میدان 6 نفره – و بعدا 4 نفره – نامزدها تقریبا تمام جریان های فعال سیاسی کشور، نمایندگان شاخصی داشتند و عنصر رقابت به شکل قابل قبولی تأمین شده بود. اما این بار، مؤلفه "رقابت" نتوانست "مشارکت" بسازد. البته هنوز مرحله دوم این دور از انتخابات برگزار نشده و چشم انداز حضور و مشارکت انتخاباتی مردم در آن چندان روشن نیست؛ اما به نظر می رسد کسی انتظار خلق یک شگفتی در جمعه پیش رو را ندارد؛ هرچند امیدواری ها در این زمینه کم هم نیست.
اکنون در فاصله دو مرحله انتخابات دوره چهاردهم، ضرورت دارد همه تحلیل گران فضای سیاسی ایران به حسب بنیه و بضاعت خود، روند خطرناک نزول نرخ مشارکت را ریشه یابی کنند. به نظر می رسد در این ریشه یابی باید به عوامل زیر به دقت توجه و به تناسب اهمیت شان به آنها پرداخت.
1) نسلی که در ایران با عنوان "دهه هشتادی ها" نامیده می شوند و پس از ناآرامی های 1401 به "نسل زد" شهرت پیدا کردند، نسلی مهم و پرتعدادی است. طبق برآوردها دست کم 12 میلیون نفر در ایران، دهه هشتادی اند که بخش اعظم شان به لحاظ سنی واجد حق رأی هستند. مشاهدات عینی گواهی می دهد که حضور این نسل در انتخابات اخیر، حضور خیره کننده و چشمگیری نبود.
علاوه بر این، نامزدها و ستادهایشان نتوانستند در مقیاس وسیع و تعیین کننده، این نسل را به آستانه تحریک سیاسی برسانند. حاصل این شد که بر خلاف سال های 76، 84، 88و 92 که صحنه پرداز اصلی تحولات سیاسی کشور، جوانانی در مقیاس سنی "نسل زد" بودند، در دوره اخیر چنین بازیگری و بازیگردانی مهمی را از این نسل نبینیم. بی شک یکی از مهم ترین نقص های مشترک میان هر 6 نامزد انتخابات، ناآشنایی آنها با زبان و ذهن و ضمیر این نسل معمایی بود. 12میلیون دهه هشتادی در برابر 6 نامزد قرار گرفتند که جوان ترین شان 3 دهه با آنها فاصله بینشی و نگرشی و زبانی و سبک زندگی داشت. اگر به تحولاتی که درست یا نادرست، بعد از ناآرامی های پاییز 1401 در ساخت فکری و شخصیتی دهه هشتادی ها شکل گرفت، توجه کنیم، شکاف با نسل های قبل به بیش از 30 سال هم می رسد.
شک نیست که کنشگران سیاسی باید آداب و شئون همزیستی و همسخنی با این نسل تعیین کننده و کنشگر را بیاموزند تا هم از ظرفیت های خیره کننده اطلاعاتی شان بهره بگیرند و هم از مخاطرات جدی ناشی از شکاف نسلی در امان بمانند. البته یکی از نامزدها با انتخاب شعار "بازگشت زندگی" نشان داد که به درجاتی از این ضرورت پی برده است اما لشکر 12 میلیونی دهه هشتادی ها، میدان رقابت های انتخاباتی را خالی از نماینده خود می دید و احتمالا به همین دلیل از مشارکت فعالانه و کنشگرانه و تعیین کننده در صحنه رقابت ها مضایقه کرد.
2) شورمندی، انسجام، امیدواری، اعتماد و نشاط اجتماعی از بزرگ ترین عناصر شکل دهنده به سرمایه اجتماعی است. هیچ ملتی نتوانسته کاری بزرگ انجام دهد و باری سنگین بردارد و خاطره ای درخشان و ماندگار رقم بزند بدون اینکه سرمایه اجتماعی اش همواره رو به رشد ودر مسیر شکوفایی قرار گرفته باشد. شهادت رئیس جمهور و همراهانش در جریان سانحه سقوط بالگرد، موجی از همدلی و همدردی ملی را ایجاد کرد که به شکل گیری یک روح جمعی کوتاه مدت منجر شد. حضور متراکم مردم در مراسم تشییع و یادبود این شهدا، بخشی از سرمایه اجتماعی ایران را که به دلایل متعددی مخدوش و مجروح شده بود توانست باز سازی کند. اما با شروع رقابت های انتخاباتی، خصوصا برگزاری مناظره ها و میزگردها، مواردی هرچند اندک، از شکستن مرزهای اخلاق رخ داد. علاوه بر این، طعن ها و تندی ها و تخریب هایی که بعضا از سوی ستادها، هواداران، رسانه ها، شبکه های اجتماعی و صفحات مجازی نسبت به رقبا صورت می گرفت آن سرمایه نوپا و نوپدید را آماج حمله و هجوم کرد. مناقشات انتخاباتی این دوره، اگر در شرایط طبیعی و عادی اجتماعی پیش می آمد شاید نمی توانست لطمه ای به سرمایه اجتماعی ایرانیان وارد کند اما به حکم اینکه جامعه ایران در وضعیت خاصی قرار دارد که بعضی جامعه شناسان از آن با عناوینی مثل"جامعه منتظر" یا "جامعه جنبشی" یاد می کنند همین مقدار بگومگوی سیاسیون هم انسجام و اعتماد ملی را تضعیف می کند.
3) پیشینه این رسم ناپسند البته به چندماه اخیر نمی رسد بلکه چند سالی است که مشاهیر سیاست در ایران، افشاگری و پرونده سازی و اسیدپاشی به چهره رقیب را در دستور کار خود قرار داده اند. به خاطر داریم که در رقابت های انتخاباتی نیمه دهه هشتاد، یکی از نامزدها بدون توجه به مصالح ملی، تریبون ملی مناظره را به صحنه باصطلاح افشاگری و پرده دری و پرونده بازی و پرونده سازی تبدیل کرد. هرچند آن ترفندها موقتا شوری در اردوی انتخاباتی او آفرید اما صدای شکستن استخوانهای اعتماد و انسجام ملی از همان زمان به گوش رسید. رسمی که از آن دوره بنیان نهاده شد به سیره ای در اخلاق سیاسی تبدیل شد که رسیدن به هدف را از هرراهی – ولو راهی که از تقویت سرمایه اجتماعی دور باشد – مجاز می شمرد. آنانکه آن روزگار باد کاشتند بعدها خود طوفان درو کردند اما در کنار زوال خود، زخمی شدن سرمایه اجتماعی و اعتماد و انسجام ملی را هم باعث شدند. در این معرکه ی مسموم، هیچ برچسبی نماند که رقبا با گشاده دستی به یکدیگر هدیه نکنند. از جاسوس و خودباخته و غرب زده و غرب گرا و غرب گدا و مزدور شرق و وطن فروش گرفته تا متحجر و دشمن زیست و فاسد اخلاقی و سیاسی و کاسب تحریم بود که رقبا نثار یکدیگر می کردند. در آن رفتارهای ضد امنیت ملی، که متاسفانه با برخورد محکم نهادهای امنیتی و قضایی مواجه نشد به سرعت اعتماد و امید در بدنه اجتماعی و خصوصا در میان جوانان تضعیف شد. حاصل آن تضعیف ها و تخریب ها از سال 1400 خود را نشان داد و روند دردناکی از افول مشارکت اجتماعی را رقم زد.
4) در این میانه، شبکه پیچیده رسانه ای بیگانگان بیشترین خوراک را به دست آورد و بهترین پخت و پز را انجام داد تا چشمگیرترین سفره های تبلیغی را پهن کند و مسموم ترین محصولات را در اختیار مخاطبان ایرانی قرار دهد. ما در ساحت رسانه نیز از سال ها پیش دچار تاخرها و سوءسلیقه هایی شدیم که طیف بلندی از مخاطبان را به سمت آن سفره مسموم کشاندیم. هم رسانه های کلاسیک مثل مطبوعات و صداوسیما، و هم رسانه های نوپدید مثل شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها در دستان کیمیاگر ما چنان ماهیتی پیدا کردند که نه تنها حریف هماوردی رسانه های بیگانه نشدند بلکه در بسیاری از موارد مخاطب ایرانی را به تماشاچیان ثابت آن رسانه ها تبدیل کرد. واقعیت غیر قابل انکار این بود و هست که ما آداب درست بهره گیری از ابزار رسانه را بلد نیستیم و رسانه های ایران ستیز به خوبی می دانند که باید چه کنند تا ذهن ایرانیان را به تسخیر درآورند. این چالش در زوال حس مشارکت جویی ایرانیان بسیار مهم بوده است. آنها توانستند تاحد زیادی امید و انسجام را در ایرانیان تضعیف کنند.
5) در چنین میدانی، دور از انتظار نیست که بازنده نهایی، ذهن جمعی ایرانیان باشد. اگر وضعیت پریشان معیشتی و اوضاع نابسامان اقتصادی را نیز به این ماجرای مرکّب و پیچیده بیفزاییم آنگاه به راحتی می توانیم حکم کنیم که غایب بزرگ در چند انتخابات اخیر، امید و اعتماد و سرمایه اجتماعی بوده است. در چنین صحنه ای، کمتر شهروندی می تواند حریف این سوال ذهنی سهمگین بشود که "چرا باید رأی داد؟" و "چه توفیری دارد که رئیس جمهور کیست؟" به نظر می رسد اکنون ترمیم و احیای سرمایه اجتماعی که ثمره بسیار شیرینش امید و اعتماد و انسجام ملی است، وظیفه اصلی و اولویت دار برای تمام ارکان حاکمیت، مسولان و مدیران، احزاب و جریان های سیاسی، رسانه ها، مشاهیر و متنفذان، روحانیان و روشنفکران است. انگار لازم است اکنون نشانی بی رونق شدن انتخابات را نه در شورای نگهبان و نهادهای نظارتی بلکه در ضمیر تک تک سیاستمداران و سیاست بازان جست و جو کنیم.
نورنیوز