نورنیوز – گروه فرهنگی: 45 سال پس از شهادت آیت الله مرتضی مطهری، هنوز طرح این پرسش ضرورت دارد که میراث فکری این اندیشمند مصلح، تا چه میزان در سطوح مختلف محل رجوع است و مورد توجه قرار دارد. آیا می توان ادعا کرد که جریان اصلی تبلیغ فکر دینی در ایران امروز، روی خطوطی حرکت می کند که استاد شهید مرتضی مطهری ترسیم کرده بود؟ آیا می توان گفت منابر و پایگاه های تبلیغی و مذهبی کشور، اسلامی در تراز فکر او را ترویج می کنند و ذیل همان ساختار فکری و معرفتی می گنجند؟ آیا تریبون نمازجمعه ها، آنتن برنامه های دینی و مناسبتی صداو سیما، جهت گیری مراکز و سازمان های حوزوی، سیاستگذاری نهادهای تصمیم گیر در عرصه فرهنگ و دین، نقشه کشی ها در تبیین رویکردهای تربیتی و اخلاقی، نسبت معنادار، نظام مند و مستقیمی با میراث فکری شهید مطهری دارد یا نه؟ آیا موج نگران کننده ای که بعضا با عناوینی مثل "دین گریزی جوانان" از آن یاد می شود حاصل فاصله گرفتن از سرمشق فکری شهید مطهری است یا نتیجه اصرار بر آن؟
این، واقعیتی غیرقابل انکار است که تکوین و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در کنار همه عوامل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی اش، ریشه ای هم در باورهای اعتقادی و دینی مردم ایران داشت. ایرانیان در خلال ایام انقلاب، سخن دین و پیام مذهب را از زبان طیفی از نواندیشان حوزوی و دانشگاهی می شنید. این نواندیشان در تلاش بودند روایتی خردپسند، روادار، آزادی خواه، اخلاق مدار، عدالت طلب، و استقلال جو از تفکر دینی عرضه کنند. تبار این فکر نو، در عصر جدید ایران به کسانی همچون آخوند خراسانی،علامه ناینی، و سید جمال الدین اسدآبادی می رسید و نواندیشان مسلمان هرکدام می کوشیدند در سایه همان درک دینی، اضلاع مختلف زیست مسلمانی را تبیین و تئوریزه کنند. بیرون از ایران و در جهان فکری اهل سنت، افراد شاخصی همچون محمد اقبال لاهوری، حسن البنا، محمد عبده،ابوالعلا مودودی نیز کمابیش در مسیری مشابه گام بر می داشتند. این دو رشته از نواندیشان دینی، درک و قرائتی از اسلام را ترویج می کردند که ضمن حفظ اصالت ها و ارزش های غایی، در اندیشه چالاکی و پویایی و روزآمدی اسلام هم بودند.
از دهه ی 20 و 30 شمسی که موج احیای فکر اسلامی شدت یافت بزرگانی در ایران، به آن پیوستند و ادبیات مفهومی این اسلام بازسازی شده را غنی تر کردند. آیت الله سید محمود طالقانی، امام موسی صدر، مهندس مهدی بازرگان، دکتر علی شریعتی، استاد شهید مرتضی مطهری و برخی دیگر از نظریه پردازان و اندیشمندان مسلمان ایرانی، راویان این قرائت نو از مسلمانی بودند. مقابله با انحرافات فکر دینی و مواجهه با تحجر و خرافه، و در عین حال تاکید بر جنبه های عقلانی و علمی اسلام، وجه مشترک تبیین دین از سوی این اندیشمندان بود. در رقابت های ایدئولوژیک دو دنیای سرمایه داری و کمونیسم که در آن روزگار تمام جهان را دربر گرفته بود، آنچه اسلام را به عنوان یک بازیگر مهم و غیرقابل چشمپوشی وارد معرکه و معادلات کرد تلاش این نواندیشان مسلمان بود. همین دستگاه فکری بود که توانست بخش قابل توجهی از نسل جوان و مبارزان انقلابی دهه 40 و 50 را به خود جذب کند و در صف سربازان و افسران انقلاب 57 جای دهد.
با این توصیف، جایگاه فکری استاد شهید مطهری در منظومه نیروهای فکری و سیاسی آن روزگار مشخص می شود. او یک روحانی برآمده از سنت حوزوی بود که با آموزشی صحیح، اصول فکری اسلام را فراگرفته بود و پس از مهاجرت به دانشگاه، به دانش روز مجهز شد و در حلقه نواندیشان مسلمان، به زودی یک صدای ممتاز و متمایز به حساب آمد. آنچه در سلوک علمی و فرهنگی مطهری می توان دید شجاعت بی بدیل او در نقد همزمان تحجر و التقاط بود. او در سال 1341 با شهامتی کم سابقه، مقاله "مشکل اساسی در سازمان روحانیت" را نوشت و منتشر کرد. در این مقاله بسیار مهم، مطهری ضمن آسیب شناسی هوشمندانه نظام حوزوی، از وجود "علف های هرز در محیط روحانیت" و لزوم اصلاح و پیرایش آنها سخن می گوید. در همین مقاله است که "آفت عوام زدگی" را در روحانیت شیعه بازشناسی می کند و فقدان "حریت عقیده" را عارضه ای تلخ در سازمان روحانیت به شمار می آورد. لبه تیز حملات مطهری در این مقاله، متوجه دستگاه وعظ و تبلیغ دین است و می گوید مادام که روحانیت در ارتزاق و معیشت خود، چشمی به دست مردم داشته باشد مجبور است به خوشایند آنها سخن بگوید و طبعا به عوام زدگی مبتلا شود.
افزون بر این آفت، مطهری از نظام روحانیت در جهان اهل سنت به عنوان روحانیتی که "دولت ساخته" است یاد می کند و نقص آن را عدم استقلال نهاد روحانیت می داند. او البته در این مقاله به نکات دیگری از جمله عدم تحرک فکری، آلودگی روحانیان ارشد و بستگان شان به مسائل ناپسند مالی و اقتصادی، عدم واقع بینی طلاب در مسائل اجتماعی، ترجیح مرده وشی بر زنده صفتی، القاب پرستی و عنوان دوستی رایج در حوزه ها، هم اشاره می کند. با اینهمه اساسی ترین مشکل سازمان روحانیت را در نظامات مالی و بودجه ای حوزه ها و مشخصا نحوه ارتزاق روحانیت می داند.
همین یک مقاله کفایت می کند تا نسبت فکر دینی شهید مطهری را با فکر دینی رایجی که از طریق تریبون ها و آنتن های رسمی ترویج می شود بسنجیم. شهامتی که در این آسیب شناسی درون گفتمانی وجود دارد بی نظیر و مثال زدنی است. آیا حوزه های فکر دینی در 45 سالی که از شهادت این استاد می گذرد توانسته چنان خط اصلاحی و انتقادی را استمرار دهند؟ آیا صداوسیما جرأت کرده است در سایه همین تفکر آسیب شناسانه، سایه خرافه و تحجر را از سر تبلیغ دین کم کند یا برعکس، خود به کانونی برای ترویج عوام زدگی و سطحی اندیشی تبدیل شده است؟ آیا اسلامی که مجموعا از زبان، خطیبان خوش اقبال و پرطرفدار این سال ها بازنمایی می شود اسلامی در تراز معیارهای نواندیشان اسلامی است؟ و می تواند به جوانان و مخاطبان، درکی عقلانی، اخلاقی، انسانی، آزادی خواهانه و عدالت طلبانه از دین تقدیم کند؟
باری، به نظر می رسد هنوز نمی توان ادعا کرد که میراث فکری نواندیشان مسلمان مثل استاد شهید مرتضی مطهری، به نحو نظام مند در سطوح بالای تصمیم گیری و برنامه ریزی محل اعتنای جدی است. از نقش آفرینی و میدان داری فکر استادی که شجاعانه در مسیر پیراستن دین از آفت تحجر و خرافه و التقاط بود نشانه های پررنگی در تریبون های تبیینی و تبلیغی رسمی نمی توان یافت. به این اعتبار باید از جای خالی مطهری در معرکه فکر و فرهنگ امروز ایران ابراز تاسف کرد.
نورنیوز